این وضعیت رنجآورِ هشیاری گویی مغز شما شکسته است — اما به گفتهٔ دانشمندان، یک تاکتیک بقاست
خبر خوش این است که میتوانید نحوه غلبه بر اثرات سردرگمکنندهٔ آن را بیاموزید و ثبات را بازگردانید.
نوشته توسط Stav Dimitropoulos
مواردی که پس از خواندن این مقاله یاد خواهید گرفت عبارتند از:
- رویدادهای تروما در واقع رفتارهای متمایزی در مغز ایجاد میکنند. یادآوری یک اتفاق تروما میتواند باعث شود مغز شما تصور کند که دوباره آن را تجربه میکنید.
- پاسخ تروما از سازوکار حفاظتی تکاملیافتهٔ مغز ناشی میشود. این سازوکار به شما امکان میدهد تا مکانیزمهای سازگاری بسازید و برای استرسهای آینده آماده شوید.
- برای کسانی که بهطور مداوم واکنش تروما را بازتکرار میکنند، فعالیتهای متعددی میتوانند به مغز کمک کنند تا از حس تهدید به سمت آرامش و ثبات حرکت کند، حتی هنگام بازآفرینی رویداد تحریککننده.
دلیل اینکه واژه trauma هم یک جرح فیزیکی و هم یک جرح عاطفی را توصیف میکند این است که مغز به موجهای شوک روانی همانند بدن به بریدگی واکنش نشان میدهد — یعنی سعی میکند عضو آسیبدیده را ترمیم کند. اضطراریهای پزشکی واضحترند: میبندید، بهبود مییابید. اما در دنیای احساسات، ما اغلب واکنش دفاعی خودکار پس از تروما را بهجای ناپایداری، یک نقص میپنداریم که باید اصلاح یا با گفتار از میان برده شود.
چیزی که اغلب از دید میگریزیم این است که تروما بههیچوجه شکست نیست. این هوش بقاست که دقیقاً همان کاری که برای آن طراحی شده را انجام میدهد: زنده ماندن شما.
دانشمندان فعلاً در حال نقشهبرداری از این مدار بقا هستند. در یک مطالعه در سال ۲۰۲۳ Nature Neuroscience، دانکار شیلر، دکترای علوم اعصاب و روانپزشکی در دانشگاه مانتسینی، به این نتیجه رسید که وقتی افراد مبتلا به PTSD خاطرات تروما را بازآوری میکنند، مغزشان رفتار متفاوتی نسبت به بازآوری اتفاقات عاطفی معمولی نشان میدهد. نواحیای مانند آمیگدالا (تشخیصکنندهٔ تهدید)، هیپوکامپ (مرتبساز حافظه)، و قشر پیشانی (تنظیمکنندهٔ احساس) الگوهای فعالیت متمایزی نشان میدهند — شواهدی برای اینکه تروما نهتنها بهصورت یادآوری، بلکه از طریق سیستمهای بقاِ کهن مغز، دوباره تجربه میشود.
بهعنوان مثال، در یک مقالهٔ تاثیرگذار در Journal of Trauma and Dissociation، پژوهشگران دریافتند که تروما میتواند تجربهٔ زمان، فکر، بدن و احساس را مخدوش کند — شرایطی که آنها «وضعیتهای تغییر یافتهٔ آگاهی مرتبط با تروما (TRASC)» نامیدند. یک مطالعهٔ بالینی بعدی این مدل را در افراد مبتلا به PTSD آزمایش کرد و نشان داد که علائم TRASC در افرادی که ویژگیهای تجزیهای دارند، بهمراتب شایعتر است. این نکته ایدهٔ این را تقویت میکند که تروما نهتنها حافظهٔ شما را تحت تأثیر قرار میدهد، بلکه خود نحوهٔ تجربهٔ واقعیت را نیز دچار تغییر میکند.
«برخی از نواحی ساختار خود را تغییر میدهند»، شیلر میگوید. «آمیگدالا … میتواند بزرگتر شود — حجم آن افزایش مییابد. اما سایر نواحی مانند هیپوکامپ و قشر پیشانی کوچک میشوند.»
این تعادلسازی، از بازتابیترین واکنش مغز است: سیستمی که برای اولویتبندی بقا بالاتر از همه چیز طراحی شده است. هنگامی که خطر ظاهر میشود، مدارهای شناسایی تهدید تقویت میشوند و مدارهایی که عملکرد شما را کند میسازند، ساکت میشوند. اما وقتی تهدید از بین رفته و هنوز سیستم عصبی «صدای» زنگ خطرها را میشنود، این سیستم علیه شما میچرخد. در همین لحظه است که تروما خواب را ربوده، شما را با بازخوردهای ناگهانی سرریز میکند و تمرکز یا زندگی اجتماعی را مختل میسازد.
شیلر میگوید که دو دستهٔ کلی تروما وجود دارد. درجۀ معینی از مواجهه میتواند افراد را مقاومتر کند و بهعنوان «تروما سازگار» شناخته شود. «مطالعهای که افراد در معرض طوفان کاترینای نیواورلئان را بررسی کرد، نشان داد که برخی از افراد زنده ماندند و وقتی طوفان دیگری آمد، آنها نسبت به افرادی که پیش از آن در معرض نبودند، بهتر مقابله کردند»، او میگوید. در این زمینه، برخی تجارب، حتی اگر تروماآمیز باشند، میتوانند مکانیزمهای سازگاری بسازند و مغز را برای استرسهای آینده آماده کنند.
با این حال، کودکانی که میبینند یک والد سعی در کشتن دیگری دارد، بهصورت روانپزشکی «تروما حاد» نامیده میشود — رویدادی تکبار و تکانساز که بهگونهای شدید است که تمام انتظارات را نقض میکند. زندگی در یک رابطهٔ ستمبار یا دوران کودکیای که با عدم قطعیت عاطفی مداوم همراه است، تروما پیچیده یا تروما ماندگار نام دارد. هر دو همان موتور تهدیدی که بهصورت ذاتی برنامهریزی شده است را فعال میکنند، دقیقاً همان کاری را که برای آن تکامل یافته است انجام میدهند: جلوگیری از مرگ شما. تفاوت در این است که پس از آن، مغز و بدن چگونه واکنش نشان میدهند.
به همین دلیل است که تروما نه بر پایهٔ خود رویداد تعریف میشود، بلکه بر پایهٔ واکنش به آن، شیلر میگوید. «در خود رویداد معیار خاصی وجود ندارد. برخی افراد میتوانند دقیقاً همان رویداد را تجربه کنند، و برای یک نفر این تبدیل به یک اختلال تروما میشود و برای دیگری نیست. این بیشتر مربوط به واکنش فرد به رویداد است.»
او توضیح میدهد که این تفاوت غالباً در زیستشناسی، تاریخچه و زمینهٔ فرد نهفته است — ترکیبی از ژنها، هورمونها، تجارب اولیه و حمایتهای اجتماعی که آستانهٔ استرس هر شخص را شکل میدهد. «مردم از پسزمینههای متفاوتی میآیند»، او میگوید. «برخی دارای آمیگدالای بیشفعال یا واکنشهای هورمونی قویتر هستند. دیگران پس از رویداد حمایت بیشتری دارند و این همه چیز را تغییر میدهد.»
🔮 سری جدید ویدئویی ما را ببینید، Pop Mech Explains: Precognition
احتمالاً قبلاً این حس غریبه را تجربه کردهاید — این که بدانید چه چیزی قرار است اتفاق بیفتد پیش از آنکه واقعاً رخ دهد. لحظات دِجَا‑وو. پیامکی از کسی که تازه به او فکر میکردید. رویایی که آینده را پیشبینی میکند. تصادف؟ یا چیزی عمیقتر؟ در چهار فصل، علم و حدسزنی پشت این «احساسهای درونی» را بررسی میکنیم.
به عمق این مسیر با ما همراه شوید
اما برای بسیاری، داستان تروما بیشتر دربارهٔ شکست نیست — بلکه دربارهٔ ترمیم است.
بهبود طبیعی بسیار رایجتر از آنچه مردم معمولاً تصور میکنند است، میگوید هولی ان شیف، PsyD، روانشناس بالینی دارای مجوز در South County Psychiatry که به چندین ایالت در ایالات متحده خدمات میدهد. «اکثریت افراد میتوانند در عرض هفتهها تا ماهها بدون مداخلهٔ رسمی به وضعیت پایهٔ خود بازگردند»، او میگوید. علائمی مانند بیشحسی، خاطرات مزاحم و اختلالات خواب اغلب با تنظیم مجدد سیستم عصبی کمرنگ میشوند. «بهبودی به این معناست که سیستم عصبی تصمیم میگیرد خطر تمام شده و عملکرد عادی مجدداً امکانپذیر شود.»
هنگامی که بدن از حالت بقا خارج میشود، ضربان قلب کاهش مییابد، هورمونهای استرس به حالت عادی بازمیگردند و قشر پیشانی تواناییاش در تنظیم احساست را بازیابی میکند. این تغییرات غالباً بهصورت پنهان رخ میدهند؛ همانگونه که زندگی دوباره قابل پیشبینی میشود — وعدههای غذایی منظم، خواب طبیعی و بازگشت روتین همه سیگنالهای ایمنی را به مغز میفرستند. و ارتباط این فرآیند را تقویت میکند. «حتی حمایت غیررسمی، مانند گفتگو با یک دوست یا درک شدن توسط کسی، مسیرهای عصبی مرتبط با امنیت را فعال میکند»، شِیف میگوید. «اتصال اجتماعی یکی از قویترین پیشبینیکنندگان بهبود طبیعی است.»
شیلر تأیید میکند که سیستم عصبی بسیار انعطافپذیرتر از آنچه احساس میشود است. خبر خوش این است که حتی خاطرات تروما نیز قفل نیستند، او میگوید. پژوهشهای او در طول دو دههٔ اخیر نشان دادهاند که مغز میتواند این خاطرات را بهروز کند. «فرض کنید یک حافظهٔ طولانیمدت بسازید — اگر آن را بازآوری کنید، میتواند به وضعیت ناپایدار در مغز بازگردد؛ سپس میتواند ضعیفتر شود، قویتر یا با اطلاعات جدید بهروز شود.»
وقتی خاطرات به این وضعیت انعطافپذیر وارد میشوند، مغز میتواند بهدقت آنها را بازنویسی کند — بهگونهای که به ایمنی بهجای ترس، به حالتی از آرامش بهجای انفجار آدرنالین مرتبط شوند. شیلر و سایر پژوهشگران بر این باورند که این توضیح میدهد چرا درمانهایی که به خاطرات دردناک میپردازند، یا حتی رویکردهای نوآورانه چون روانگردانها، میتوانند به بهبود کمک کنند. هدف حذف گذشته نیست، بلکه آموزش مغز است که تهدید تمام شده است.
تکنیکهای مبتنی بر بدن بهویژه مؤثر شناخته شدهاند، زیرا سیستم عصبی ایمنی را از طریق نشانههای فیزیکی، بسیار پیش از درک آگاهانه، دوباره میآموزد — اصولی که توسط دهها سال پژوهش درباره تنظیم احساسی از پایهٔ پایین به بالا پشتیبانی میشود، جایی که سیگنالهای بدنی قبل از تفکر آگاهانه، تغییرات سیستم را هدایت میکنند. تکنیکهایی که تنفس، ریتم و دما را تنظیم میکنند، میتوانند به بازگرداندن تشخیصکنندهٔ خطر ذاتی بدن به تعادل کمک کنند. بازدمهای آهسته و طولانی عصب واگ را تحریک میکند — پدال ترمز داخلی بدن. تعویض مواجهه با دماهای گرم و سرد، حرکت ریتمیک مانند راه رفتن یا شنا، و حتی اسکن محیط برای بازتنظیم جهت فضا، همگی به مغز سیگنالهای ایمنی میفرستند.
افراد دیگری از طریق ارتباط بهبود مییابند — گفتگو با همسالان یا خانواده، درمان گروهی یا حتی تماس غیرکلامی با حیوانات. «گاهی اوقات نیاز به ارتباط غیرکلامی است و این برای برخی افراد مؤثر است»، شیلر میگوید.
طبیعی است که الگوی اصلی درمان بهبودی، درمان ساختاری شخصیسازیشده باشد. یکی دیگر از مزایای آن این است که شامل عامل مشاهده میشود؛ فرد دیگری میتواند چیزی را در شما ببیند که خودتان متوجه آن نمیشوید، شیلر میگوید. «و گاهی اوقات فقط خود ارتباط — داشتن یک فرد دیگر در کنار شما در این فرآیند — است که کمککننده است». اما این به این معنا نیست که سایر روشهای مقابله با تروما، از ورزش تا مدیتیشن، درمانی نیستند — میتوانید آنها را همزمان با درمان یا بهتنهایی انجام دهید، شیلر میگوید.
در پایان، تروما ثابت نمیکند که شما شکستهاید. بلکه هوش اولیهٔ گونهٔ بشر ماست که در زمان منجمد شده است. اما از آنجا که مغز شما دیگر نیازی به مبارزه برای بقا ندارد، وظیفهٔ اکنون این است که به آن بیاموزیم بحران تمام شده است.