تصویربرداری مغز، ژنتیک و رفتار: مطالعهٔ جدید اختلال وسواسی‑اجباری (OCD) را به‌عنوان پنج اختلال متمایز بازتعریف می‌کند

جوردن جوزف

توسط جوردن جوزف

در طول دهه‌ها، اختلال وسواسی‑اجباری (OCD) به‌عنوان یک تشخیص واحد که شامل علائم متنوعی است، مورد درمان قرار می‌گرفت. اما مرور گسترده‌ای بر 121 مطالعه جدید نشان می‌دهد که این رویکرد ممکن است تصویر واقعی را از دست بدهد.

پژوهشگران مؤسسه فعالیت عصبی برتر و نوروفسیکولوژی (IHNA) در مسکو گزارش می‌دهند که OCD بهتر می‌توان به‌عنوان پنج وضعیت به‌صورت نزدیک مرتبط توصیف کرد. هر یک از این وضعیت‌ها به مدارهای عصبی، نشانه‌های ژنتیکی و ویژگی‌های شناختی خاص خود پیوند خورده‌اند.

پنج زیرنوع، ساختار OCD را بازتعریف می‌کنند

دهه‌ها تحقیق مستقل، چهار خوشهٔ ثابت را نشان می‌دهند که شامل آلودگی و شستشو، شک و بررسی، تقارن و نظم، و افکار نپذیرفتنی همراه با آیین‌های ذهنی می‌شوند.

این مرور، گروه پنجم متمرکز بر افکار مزاحم تابویی را اضافه می‌کند که به پزشکان کمک می‌کند موارد OCD را با دقت بیشتری متمایز کنند.

افراد مبتلا به OCD – وضعیتی که با افکار ناخواسته و رفتارهای تکراری همراه است – اغلب احساس می‌کنند در چرخه‌ای از ترس و آرامش گرفتارند. این علائم می‌توانند ساعت‌ها از روز را به خود اختصاص دهند و تحصیل، کار و روابط را به حاشیه برانند.

این مرور نتایج را در میان پنج گروه بدون ترکیب آن‌ها در یک میانگین کلی سازماندهی می‌کند. این طراحی باعث می‌شود تفاوت‌ها برجسته شوند و در میان نویز گم نشوند.

الگوهای متمایز مغزی ظاهر می‌شوند

یک مطالعه رزونانس مغناطیسی عملکردی (fMRI) نقشه‌های فعالیت متمایزی برای محرک‌های شستشو، بررسی و انبارسازی نشان داد.

دکتر ماتی‌کس‑کولس، نویسندهٔ اصلی این مطالعه، گفت: «OCD ممکن است بهتر به‌عنوان یک طیف از سندرم‌های متعدد، که ممکن است همپوشانی داشته باشند، نه به‌عنوان یک واحد تشخیص یکپارچه، مفهوم‌سازی شود.»

نگرانی‌های مرتبط با آلودگی و تمیزکاری اغلب انسولای مغز را فعال می‌کنند؛ بخشی که در کدگذاری حس نفرت و ناآرامی بدنی نقش دارد. تقارن و نظم بیشتر شبکه‌های حسی‌حرکتی را به کار می‌گیرند تا ارزیابی کنند آیا اعمال احساس تکامل یا کامل بودن را دارند یا خیر.

افکار مزاحم تابویی تمایل دارند نواحی پیشانی متمرکز بر عواطف و آمیدالا را فعال کنند. این با شدّتی که خجالت و تهدید هنگام بروز این تصاویر ثبت می‌شوند، سازگار است.

سرنخ‌های ژنتیکی پشت OCD

در زیر سطح، سلول‌های مغز با استفاده از نوروترانسمیترها، پیام‌رسان‌های شیمیایی که سیگنال‌ها را بین نورون‌های مغز منتقل می‌کنند، ارتباط برقرار می‌سازند. شواهد نشان می‌دهند که گلوتامات، سروتونین و دوپامین نقش‌های متفاوتی در میان پنج گروه ایفا می‌کنند.

یک ژن حامل گلوتامات به نام SLC1A1 در ارتباط با این اختلال در خانواده‌ها و نمونه‌های جمعیتی شناسایی شده است. این ارتباط زمانی که ویژگی‌های انبارسازی حضور دارند، قوی‌ترین است که نشان‌دهنده تعادل تغییر یافته در سیگنال‌دهی تحریکی است.

یک واریانت شناخته‌شده از آنزیم، ژنوتیپ COMT Val158Met، هنگامی که انبارسازی مشکل اصلی است، بیشتر مشاهده می‌شود. کاهش فعالیت این آنزیم می‌تواند سطح دوپامین در قشر پیشانی را افزایش دهد که با دشواری در تغییر حالت‌های رفتاری مرتبط است.

وارژن‌های مرتبط با سروتونین ممکن است در افرادی که دچار اجبارهای تقارن و نظم هستند، شایع‌تر باشند. سیگنال فاکتور رشد به نام فاکتور نوروتروپیک مشتق از مغز (BDNF) نیز می‌تواند بر چگونگی تثبیت یا از بین رفتن خاطرات تهدیدی با تمرین تأثیر بگذارد.

نشانه‌هایی که مغز را به رفتار پیوند می‌دهند

دانشمندان از واژهٔ اندوفنوتیپ – ویژگی قابل‌اندازه‌گیری که ژن‌ها را به علائم مرتبط می‌کند – برای توصیف سیگنال‌های میانی استفاده می‌کنند که زیست‌شناسی را به رفتار پیوند می‌دهند. نمونه‌ها شامل الگوهای زمان واکنش، ریتم‌های امواج مغزی و نقشه‌های فعالیت استراحت در مدارهای خاص هستند.

در میان پنج گروه، برخی ویژگی‌ها به‌انداز کافی تکرار می‌شوند تا در تشخیص بالینی مفید باشند. افرادی که بیش از حد بررسی می‌کنند، شک بیشتری نسبت به اشتباهات دارند، در حالی که کسانی که به تقارن متمایلند، اغلب حس مزاحم این‌که همه چیز «دقیقاً درست» نیست را گزارش می‌کنند.

برخی آزمون‌های شناختی نیز بر پایهٔ گروه‌ها تقسیم می‌شوند. برنامه‌ریزی، کنترل مهاری و تفکر انعطاف‌پذیر به‌صورت جزئی اما پایدار متفاوت‌اند که با شکایت اصلی هر گروه هم‌ساز هستند.

به‌طور کلی، سیگنال‌های حاصل از تصویربرداری، ژنتیک و رفتار همگی به‌یک جهت اشاره می‌کنند. پنج گروه در هر سطح تحلیلی به‌وضوح متمایز به‌نظر می‌رسند.

مسیرهای جدید برای درمان OCD

دارویی که سطح سروتونین را افزایش می‌دهد همچنان به‌عنوان درمان استاندارد خط اول باقی می‌ماند. بسیاری از افراد از آن سود می‌برند و سپس کمتر دچار عود می‌شوند، اما برخی هنوز به کمک بیشتری نیاز دارند.

کارآمدترین روش گفت‌و‌گوی درمانی، مواجهه و پیشگیری از واکنش (ERP) است؛ شکلی از درمان شناختی‌رفتاری که با مواجهه با عوامل تحریک‌کننده بدون انجام آیین‌ها، عادات جدیدی را آموزش می‌دهد.

شواهد در سراسر ابعاد علائم نشان‌دهنده پیشرفت‌های قابل‌تجلیل هستند، به‌طوری‌که برای موارد افکار تابوی خاص، برنامه‌ریزی ویژه‌ای لازم است.

شناخت زیرنوع غالب می‌تواند تعیین کند ابتدا چه رویکردی را امتحان کنیم و چگونه تنظیم کنیم. فردی که تمایل به تقارن و نظم دارد، ممکن است به تمریناتی نیاز داشته باشد که نه تنها بر ترس، بلکه بر تمایل به دقت و احساس «درست بودن» هدف بگذارند.

وقتی انبارسازی در این وضعیت محور اصلی است، تصمیم‌گیری واضح‌تر دربارهٔ دارایی‌ها معمولاً نیازمند سرعت کمتر و انتخاب‌های انجام‌شده در مکان واقعی خانه است.

وقتی افکار نپذیرفتنی حاکم می‌شوند، جلسات ممکن است زمان بیشتری را به بررسی خجالت، گناه‌پذیری و آیین‌های ذهنی مخفی اختصاص دهند.

گام‌های بعدی در پژوهش OCD

نقشهٔ پنج‌گروهی برچسبی قطعی نیست. افراد ترکیبی از علائم را دارا هستند و الگو می‌تواند در طول زمان تغییر کند.

با این حال، دسته‌بندی‌ها به‌قدری ثابت هستند که می‌توان برای برنامه‌ریزی مطالعات بهتر و آزمون‌های درمانی از آن‌ها استفاده کرد. یک نقشه‌ی واضح همچنین به خانواده‌ها کمک می‌کند تا بفهمند چرا دو نفر با همان تشخیص می‌توانند به ابزارهای بسیار متفاوتی واکنش نشان دهند.

کارهای آینده بررسی خواهند کرد که آیا نشانگرهای مبتنی بر خون یا امضای مغزی مبتنی بر وظیفه می‌توانند افراد را پیش از آغاز درمان طبقه‌بندی کنند. این گام می‌تواند با تطبیق نقاط قوت و نیازها از روز اول، به تسریع بهبود منجر شود.

متخصصان همچنین به پرسش‌های ارزیابی نیاز دارند که آیین‌های مخفی در افکار نپذیرفتنی را شناسایی کنند. تشخیص زودهنگام می‌تواند از ماه‌ها سردرگمی و تأخیر در مراقبت جلوگیری کند.

این مطالعه در مجله بین‌المللی علوم مولکولی منتشر شده است.

مطالب مرتبط
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.