تحقیقات جدید، سندرم جدایی شناختی را از اختلال کمبود توجه/بیش‌فعالی در جوانان متمایز می‌کند

تصویری از تحقیقات روانشناسی کودک

تحقیقات اخیر در زمینه روانشناسی کودک شواهدی ارائه کرده‌اند که نشان می‌دهد مجموعه‌ای خاص از علائم رفتاری، جدا و متمایز از اختلال کمبود توجه/بیش‌فعالی است. این تحقیقات حاکی از آن است که این وضعیت، که به عنوان سندرم جدایی شناختی شناخته می‌شود، چالش‌های منحصربه‌فردی را به همراه دارد که با بزرگ شدن کودکان و ورود به نوجوانی تغییر می‌کند. این یافته‌ها در مجله اختلالات توجه منتشر شده است.

سندرم جدایی شناختی وضعیتی است که با الگویی خاص از عملکرد ذهنی مشخص می‌شود. افراد مبتلا به این سندرم اغلب خیال‌پردازی بیش از حد، گیجی ذهنی مکرر و کندی کلی در تفکر یا رفتار را نشان می‌دهند. این رفتارها در ادبیات پزشکی قدیمی‌تر به عنوان «تمپو شناختی کند» توصیف شده بودند.

روانشناسان و محققان سال‌ها در مورد بهترین راه دسته‌بندی این علائم بحث کرده‌اند. سؤال اصلی این بوده که آیا این رفتارها زیرمجموعه‌ای از اختلال کمبود توجه/بیش‌فعالی هستند یا اینکه یک سندرم بالینی مستقل را تشکیل می‌دهند. روشن کردن این تمایز برای اطمینان از تشخیص دقیق و حمایت مناسب برای کودکان ضروری است.

تحقیقات گذشته عمدتاً بر تأیید فهرست پانزده علامت مرتبط با سندرم جدایی شناختی تمرکز داشته‌اند. مطالعاتی که در کشورهایی مانند برزیل، کره جنوبی و ایالات متحده انجام شده، از این ایده حمایت می‌کنند که این علائم از نظر ساختاری با عدم توجه مرتبط با اختلالات توجه متفاوت هستند. اعتبار ساختاری نشان می‌دهد که این علائم به طور قابل اعتمادی با هم گروه‌بندی می‌شوند و از نظر ریاضی با سایر مشکلات توجه متمایز هستند.

محققان این مطالعه جدید قصد داشتند این درک را یک گام فراتر ببرند و دسته‌بندی‌های بالینی را بررسی کنند. آنها به دنبال تعیین این بودند که آیا می‌توانند گروه‌هایی از جوانان را شناسایی کنند که معیارهای سندرم جدایی شناختی را برآورده می‌کنند اما معیارهای اختلال کمبود توجه/بیش‌فعالی را برآورده نمی‌کنند. آنها همچنین بررسی کردند که آیا مشکلات عاطفی و اجتماعی مرتبط با این وضعیت‌ها بین کودکی و نوجوانی تغییر می‌کند.

این مطالعه توسط تیمی از کارشناسان بین‌المللی در روان‌پاتولوژی کودک انجام شد. جی. لئونارد برنز از دانشگاه ایالتی واشنگتن و استفن پی. بکر از مرکز پزشکی بیمارستان کودکان سینسیناتی رهبری تحقیق را بر عهده داشتند. آنها با خوان خوزه مونتانو، بلن سائز و ماتئو سروِرا از دانشگاه جزایر بالئاریک در اسپانیا همکاری کردند.

محققان از یک نمونه ملی نماینده از خانواده‌های مقیم اسپانیا برای جمع‌آوری داده‌های خود استفاده کردند. آنها شرکت‌کنندگان را از طریق یک پلتفرم آنلاین جذب کردند تا دامنه جمعیتی گسترده‌ای از مناطق مختلف کشور را پوشش دهند. نمونه نهایی شامل گزارش والدین از ۵۵۲۵ کودک و نوجوان بود.

شرکت‌کنندگان در مطالعه از ۵ تا ۱۶ سال سن داشتند. برای تحلیل تفاوت‌های رشدی، محققان جوانان را به دو گروه کودکی (۵ تا ۱۰ سال) و نوجوانی (۱۱ تا ۱۶ سال) تقسیم کردند. والدین پرسشنامه فهرست رفتار کودک و نوجوان را برای ارزیابی频率 رفتارهای خاص تکمیل کردند.

این فهرست علائم مرتبط با جدایی شناختی، عدم توجه و بیش‌فعالی-تکانشگری را ارزیابی می‌کرد. همچنین اختلالات عملکردی مانند مشکلات تحصیلی، دشواری‌های اجتماعی و مشکلات خواب را اندازه‌گیری می‌کرد. محققان از آستانه‌های آماری برای ایجاد گروه‌های بالینی خاص بر اساس ارزیابی‌های والدین استفاده کردند.

آنها کودکانی را شناسایی کردند که فقط در محدوده بالینی برای سندرم جدایی شناختی امتیاز گرفته بودند. همچنین کسانی را شناسایی کردند که فقط در محدوده بالینی برای اختلال کمبود توجه/بیش‌فعالی امتیاز گرفته بودند. گروه دوم به سه نوع تقسیم شد: عمدتاً بی‌توجه، عمدتاً بیش‌فعال-تکانشی و ترکیبی.

یافته اصلی اول مربوط به استقلال این دو وضعیت بود. داده‌ها نشان داد که گروه متمایزی از جوانان سطوح بالایی از جدایی شناختی را بدون علائم قابل توجه اختلال کمبود توجه/بیش‌فعالی نشان می‌دهند. این استقلال در هر دو گروه سنی کودکی و نوجوانی مشاهده شد.

محققان دریافتند که تقریباً ۲.۵ درصد کودکان و ۱.۵ درصد نوجوانان در جمعیت عمومی با پروفایل «فقط سندرم جدایی شناختی» مطابقت دارند. این امر تأیید می‌کند که سندرم می‌تواند به عنوان یک موجودیت بالینی مستقل وجود داشته باشد. با این حال، مطالعه همچنین آمار دقیقی در مورد همپوشانی این وضعیت‌ها ارائه داد.

در گروه کودکی، حدود نیمی از جوانان مبتلا به سندرم جدایی شناختی واجد شرایط تشخیص اختلال کمبود توجه/بیش‌فعالی نبودند. این نرخ استقلال با بزرگ‌تر شدن کودکان کمی کاهش یافت. در گروه نوجوانی، تقریباً یک‌سوم کسانی که سندرم جدایی شناختی داشتند، اختلال توجه همزمان نداشتند.

سپس مطالعه بررسی کرد که این گروه‌ها از نظر مشکلات عاطفی و رفتاری چگونه متفاوت هستند. در گروه کودکی، کسانی که سندرم جدایی شناختی داشتند، خطر قابل توجهی بالاتری برای اختلالات درونی‌سازی نشان دادند. آنها در اندازه‌گیری‌های اضطراب و افسردگی امتیاز بالاتری نسبت به کودکان مبتلا به اختلال کمبود توجه/بیش‌فعالی کسب کردند.

این کودکان همچنین نرخ‌های بالاتری از somatization نشان دادند. این اصطلاح به بیان پریشانی روانی از طریق علائم جسمی، مانند سردرد یا درد معده، اشاره دارد. این تمایل به شکایات جسمی در گروه جدایی شناختی بیشتر از هر یک از گروه‌های اختلال کمبود توجه بود.

الگوی یافته‌ها زمانی که محققان گروه نوجوانی را تحلیل کردند، به طور قابل توجهی تغییر کرد. شکاف در امتیازهای اضطراب و افسردگی بین وضعیت‌ها عمدتاً ناپدید شد. نوجوانان مبتلا به اختلال کمبود توجه/بیش‌فعالی سطوح اضطراب و افسردگی مشابهی با کسانی که سندرم جدایی شناختی داشتند، گزارش کردند.

این همگرایی مسیرهای رشدی متفاوتی را برای این اختلالات پیشنهاد می‌کند. ممکن است افسردگی در سندرم جدایی شناختی یک ویژگی مداوم باشد که از اوایل شروع می‌شود. در مقابل، افسردگی در اختلال کمبود توجه/بیش‌فعالی ممکن است بعداً به عنوان واکنشی به سال‌ها مبارزه تحصیلی و اجتماعی ایجاد شود.

مشکلات خواب به عنوان یک تمایزگر قوی و مداوم بین گروه‌ها ظاهر شد. در هر دو دوران کودکی و نوجوانی، جوانان مبتلا به سندرم جدایی شناختی اختلال خواب مرتبط با روز بیشتری را تجربه کردند. آنها بیشتر احتمال داشت که در طول روز خواب‌آلود، بی‌حال یا خسته به نظر برسند تا همسالان مبتلا به اختلالات توجه.

اختلالات خواب شبانه نیز در گروه جدایی شناختی شایع‌تر بود. این شامل مشکل در به خواب رفتن یا ماندن در خواب می‌شود. در حالی که این تفاوت در کودکی واضح بود، تمایز در نوجوانی در مقایسه با گروه بیش‌فعال-تکانشی کمتر مداوم شد.

محققان همچنین عملکرد اجتماعی را ارزیابی کردند که تفاوت‌های ظریفی را آشکار کرد. در کودکی، گروه جدایی شناختی سطوح بالاتری از انزوای اجتماعی نشان داد. این کودکان بیشتر احتمال داشت که خود را از تعاملات همسالان ایزوله کنند نسبت به کسانی که اختلالات توجه داشتند.

با این حال، رد همسالان پویایی متفاوتی را نشان داد. کودکان با نوع بیش‌فعال-تکانشی اختلال کمبود توجه/بیش‌فعالی اغلب رد فعال توسط همسالان را تجربه می‌کنند. مطالعه نشان داد که در حالی که کودکان جدایی شناختی انزوا می‌گزینند، لزوماً سطح رد فعال مشابه کودکان بیش‌فعال را تجربه نمی‌کنند.

تا نوجوانی، تفاوت‌ها در اختلال اجتماعی صاف شد. گروه جدایی شناختی و گروه‌های اختلال کمبود توجه سطوح مشابهی از مشکلات اجتماعی نشان دادند. این نشان می‌دهد که در حالی که ماهیت خاص مشکلات اجتماعی ممکن است متفاوت باشد، تأثیر کلی بر زندگی اجتماعی در سال‌های نوجوانی قابل مقایسه می‌شود.

اختلال تحصیلی یکی از واضح‌ترین تمایزها بین وضعیت‌ها را فراهم کرد. در نمونه نوجوانی، گروه‌های اختلال کمبود توجه مبارزات تحصیلی قابل توجهی بیشتری نشان دادند. نوع ترکیبی اختلال کمبود توجه/بیش‌فعالی با بالاترین سطوح دشواری مرتبط با مدرسه مرتبط بود.

نوجوانان مبتلا به سندرم جدایی شناختی از نظر تحصیلی بهتر از کسانی که اختلالات توجه داشتند، عمل کردند. این پیشنهاد می‌کند که علائم خیال‌پردازی و گیجی ذهنی ممکن است کمتر برای نمرات مدرسه آسیب‌رسان باشد تا علائم عدم توجه و تکانشگری. این یافته با تحقیقات قبلی که نتایج عملکردی متفاوتی را برای دو وضعیت پیشنهاد می‌کند، همخوانی دارد.

مطالعه همچنین به اختلال نافرمانی مقابله‌جویانه نگریست که شامل الگویی از رفتار خشمگین یا بحث‌برانگیز است. در گروه نوجوانی، کسانی که اختلال کمبود توجه/بیش‌فعالی داشتند، سطوح قابل توجهی بالاتری از رفتار نافرمانی نشان دادند. گروه جدایی شناختی نرخ‌های پایین‌تری از این رفتارهای مختل‌کننده داشت.

این پیشنهاد می‌کند که رفتارهای برون‌ریز، مانند نافرمانی و پرخاشگری، ویژگی‌های مرکزی سندرم جدایی شناختی نیستند. سندرم به نظر می‌رسد بیشتر با پریشانی درونی و انزوا مرتبط باشد. اختلال کمبود توجه/بیش‌فعالی، به ویژه انواع ترکیبی و بیش‌فعال، بیشتر با تعارض رفتاری بیرونی مرتبط است.

محققان چندین محدودیت مطالعه را ذکر کردند که زمینه لازم برای تفسیر نتایج را می‌طلبد. داده‌ها صرفاً بر ارزیابی‌های ارائه‌شده توسط مادران و پدران تکیه داشتند. مطالعه اطلاعات از معلمان را شامل نشد، که اغلب رفتارهای متفاوتی را در محیط کلاس می‌بینند.

علاوه بر این، مطالعه گزارش‌های خود از نوجوانان را شامل نشد. نوجوانان اغلب بینش‌های منحصربه‌فردی در مورد وضعیت‌های عاطفی درونی خود دارند، به ویژه در مورد اضطراب و افسردگی. تحقیقات آینده از گنجاندن دیدگاه‌های متعدد سود خواهد برد تا تصویر کامل‌تری بسازد.

طراحی مطالعه مقطعی بود نه طولی. این به معنای آن است که محققان در یک نقطه زمانی به کودکان متفاوت در سنین متفاوت نگریستند. آنها همان کودکان فردی را از ۵ تا ۱۶ سالگی پیگیری نکردند.

به دلیل این طراحی، پیشنهادها در مورد مسیرهای رشدی فرضیه‌هایی هستند نه زمان‌بندی‌های تأییدشده. تحقیقات طولی برای تأیید اینکه آیا کودکان مبتلا به اختلالات توجه واقعاً افسردگی را بعداً در زندگی به عنوان نتیجه مبارزات خود ایجاد می‌کنند، لازم است. پیگیری افراد در طول زمان روابط علت و معلولی پیشنهادی توسط این داده‌ها را روشن خواهد کرد.

نویسندگان همچنین بر نیاز به تکرار این یافته‌ها در زمینه‌های فرهنگی دیگر تأکید کردند. در حالی که این مطالعه یافته‌های ایالات متحده را با استفاده از نمونه اسپانیایی تأیید می‌کند، تحقیقات جهانی بیشتری لازم است. تفاوت‌ها در سیستم‌های مدرسه و انتظارات فرهنگی می‌تواند بر نحوه بروز این علائم و تأثیر بر عملکرد تأثیر بگذارد.

با وجود این احتیاط‌ها، مطالعه شواهد قوی برای اعتبار سندرم جدایی شناختی فراهم می‌کند. این ایده را تقویت می‌کند که پزشکان باید این علائم را جدا از اختلالات توجه ارزیابی کنند. شناخت پروفایل منحصربه‌فرد این سندرم می‌تواند به مداخلات هدفمندتر و مؤثرتر برای جوانان درگیر منجر شود.

مطالعه، «سندرم جدایی شناختی از نظر بالینی از انواع اختلال کمبود توجه/بیش‌فعالی در کودکی و نوجوانی متمایز است»، توسط جی. لئونارد برنز، استفن پی. بکر، خوان خوزه مونتانو، بلن سائز و ماتئو سروِرا نوشته شده است.

مطالب مرتبط
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.